بخشش
اگر از تاریکی در طلوع افتاب میگویم
اگرعشق وخا طره وفانوس راشاهد میگیرم
اگردیگانم گریان ولبم فرو بسته مانده
اگرپاییز برایم فقط یکرنگ به ارمغان اورده
اگر اسمان ابی روزهای با تو بودن
دا?م ابری
وخاکستری رنگ است
اگر نجوای نا امید این دل خسته وپریشانم
درهیاهوی باد پاییزی فریاد از ماتم جدایی دارد
اگر دیگر واژه های ما بین ما نیز
مفهوم غم تنهایی وغربت را پیشه کرده
اگر دیگر غنچه های گل شقایقم هیچ نشانی
از شکوفایی با خود به همراه ندارند
اگر اوای مرغان عاشق هم در ساحل
نوای سهمگین دوری را سر میدهند
اگر ترانه امید در بغض غریبی
گرفتار امده وخاموش شده
اگر دستان ناتوانم باور تنهایی
رادر بطن انگشتان لرزانم رشد میدهد
اگر اشکهایم گرمی خود را در جاده یخزده نگاه تو تجربه میکنند
اگر کورسوی باورهای من در موج انفجار نا مهربانیهای تو
به ظلمت غریبی راه پیدا کرده
بیا وبا قطره های باران لطفت این کابوس وحشتناک را پایانی بخش