بارش برف
چنان در اغوش یکدیگر جای دارند که انگاری هیچ فاصله ای نیست در میانشان
سکوت سنگینی را گنگی دیده ها به همراه دارد از این بارش برف سنگین
نگاه ها بارش برف را در قرینه خویش محبوس کردند
ودر بطن هر نگاه بارش خاطرات رابی جستجو خواهی دید
خاطره هایی با وسعت تمامی حرفها
وگذری لغزان در پوشش سطح یخی پیوندها
یاپیمودن مسافتی کوتاه در کویر خشک لحظه ها
در هر حال یاداوری است درعمق فراموشی ها
شاید که بارش سپید برف از اسمان یاد اور ذهن هاست
تاریکی افکار نبرد سهمگینی را با سپیدی برف به نمایش در اورده
حتی این قلب خسته از طپش مداوم
خواستار پیامی است از شوق ناخواسته فریاد
از فراز درزهای این کهنه پنجره روزنه ای می یابم
به لطافت ایام دور که از بارش برف
تنها یک چهره ادمک برفی بود وبس